شعر ادب زندگی sheer adab zendagy سعدی مولوی مولانا حافظ

شعر ادب زندگی سعدی مولوی مولانا حافظ sheer-adab-zendagy

شعر ادب زندگی sheer adab zendagy سعدی مولوی مولانا حافظ

شعر ادب زندگی سعدی مولوی مولانا حافظ sheer-adab-zendagy

روشن از مهر على شو در نهان و آشکار

روشن از مهر على شو در نهان و آشکار 

 


روشن از مهر على شو در نهان و آشکار



از امتیازات خاص غدیر در میان وقایع اسلام، آن است که از همان لحظات وقوع قطعه شعری به عنوان سند دائمی ضمیمه  آن شد.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
غدیر

شعر غدیر

از امتیازات خاص غدیر در میان وقایع اسلام، آن است که از همان لحظات وقوع قطعه شعری بعنوان سند دائمی ضمیمه ی آن گردید. شعر با وزن و قافیه ای که مدرک ماندگاری در پرونده ی غدیر است که سینه به سینه حفظ شده و با توجه به اهمیت ادبی آن در کتابها ثبت گردیده است. نسلهای بعدی که در اثر تبلیغات سو دشمنان از معارف خود فاصله گرفته اند از طریق شعر حسان و امثال او درباره غدیر آن را باز یافته اند.

نکته ای که در شعر وجود دارد این است که توانسته غدیر را در کتابها و محافلی حاضر کند که با روشهای دیگر ممکن و یا لااقل آسان نیست. از سوی دیگر در طول تاریخ در کنار اسناد و مدارک حدیثی و تاریخی، شعر غدیر که توسط شعرای قرنهای مختلف سروده شده در حفظ این ماجرا اثر بسزایی داشته است.

بسیاری از کتب ادبی که حتی در مواردی مخالف ولایت اهل بیت بوده اند، بعنوان یک قطعه ی جالب ادبی از شاعری توانا شعر غدیر را نقل کرده اند. همچنین بسیاری از مردم که برای مطالعه و شنیدن متون علمی وقت و حوصله ی کافی ندارند، گاهی در یک قطع شعر معارف غدیر را درمی یابند.

غدیر در شعر عربی، فارسی، اردو، ترکی

در طول چهارده قرن، مسئله ی غدیر در قالب شعر عربی، فارسی، اردو، ترکی و غیر آن به نظم کشیده شده است. اولین قدم را شاعر زبردست عرب حسان بن ثابت برداشته که با اجازه ی رسمی پیامبر(ص) در حضور مردم اشعاری را که در غدیر درباره ی واقعه ی آن سروده بود خواند.

خود امیرالمومنین (ع) درباره ی غدیر شعری سروده اند و چند تن از اصحاب پیامبر (ص) و نیز عده ای از اصحاب ائمه اشعاری درباره ی غدیر دارند که از جمله ی آنان قیس بن سعد بن عباده، سید حمیری، کمیت اسدی، دعبل خزاعی و ابوتمام است.

همچنین عده ای از علمای بزرگ که قریحه ی شعری داشته اند اشعار رسایی درباره ی غدیر سروده اند که از جمله ی آنان شریف رضی، سید مرتضی، قطب راوندی، حافظ برسی، شیخ کفعمی، شیخ بهایی، شیخ کرکی، شیخ حر عاملی، سید علی خان مدنی و آیت الله کمپانی است.

شعرای زبردستی چون ابن رومی، وامق نصرانی، حمانی، تنوخی، ابوفراس حمدانی، بشنوی کردی، کشاجم، ناشی صغیر، صاحب بن عباد، مهیار دیلمی، ابوالعلا معری، اقساسی، ابن عرندس، ابن عودی، ابن داغر حلی، بولس سلامی مسیحی از شعرای عرب درباره ی غدیر سروده اند.

گذشته از شعرای عرب، شاعران پارسی گوی و اردو زبان و ترک زبان نیز سهم بسزایی در نظم محتوای غدیر و حفظ و نشر آن در غالب شعر داشته اند.

لازم به تذکر است که عده ای از شعرا داستان غدیر را بصورت مفصل یا مختصر در قالب شعر آورده اند که اول آنان حسان است. برخی دیگر فقط مقطع حساس آن را که «من کنت مولاه فعلی مولاه» است به شعر کشیده و پرورش داده اند. گروهی نیز با قالب ریزی ادبی غدیر، مبانی اعتقادی آن را بیان کرده اند و تا آنجا که توانسته اند شکوفایی روحی آن را در زندگی معنوی یک شیعه جلوه گر ساخته اند.

 

خود امیرالمومنین (ع) درباره ی غدیر شعری سروده اند و چند تن از اصحاب پیامبر (ص) و نیز عده ای از اصحاب ائمه اشعاری درباره ی غدیر دارند

اشعاری از شاعران بمناسبت غدیر:

ابوالقاسم حالت: هر که ما را دوست باشد گو على را باش دوست

اى برادر تا به کى دارى ز دور روزگار

در تن از تشویش تاب و بر دل از ادبار، بار

شکوه در وقت تعب کم کن که با هم توام است

درد و دارو، زشت و زیبا، رنج وراحت ، گنج و مار

از جهان بى وفا رسم وفا کردن مخواه

وز درخت بى ثمر چشم ثمر دادن مدار

هر کسى برچید دامان تعلق زین چمن

از سموم فتنه همچون سرو ماند بر کنار

گر که خواهى گلشن جانت بگیرد خرمى

رو خس و خار هوى و آز را از بن برآر

رنجه مانى گر برنجى از قضاى آسمان

شاد باشى گر نخواهى جز رضاى کردگار

جاى اندر کنج عزلت کردن از بى همتى است

ماکیان از بى پرى در خانه مى گیردقرار

مرد میدان حقیقت کى گریزد از میان ؟

غرق دریاى محبت کى درافتد بر کنار؟

تا طریق مهر مى پویى ، مترس از رنج راه

تا شراب عشق مى نوشى میندیش ازخمار

نـوبـت عـشق و نشاط است از چه هستى دل غمین ؟

فرصت سور و سرور است از چه هستى سوگوار

روز ناکامى گذشت آن به که باشى کامران

وقت ناشادى گذشت آن به که باشى شادخوار

از چـه در ایـن گـلـسـتـان چون غنچه باشى تنگدل

وز چه در این بوستان چون لاله مانى داغدار؟

گر نباشى در چنین روزى به شادى پایبند

شاخه خشکى که نومید است از خود دربهار

تا که دست دشمن حق درنیاید ز استین

شد برون از آستین امروز دست کردگار

آمد آن شاهى که اندر وصف ذاتش گفته اند

لافتى الا على لاسیف الا ذوالفقار

روح مطلق ، شیر حق ، شاه نجف ، صهر رسول

عین ایمان ، اصل دین ، کان کرم ، کوه وقار

جسم دانش ، جان بینش ، دست قدرت ، پاى شوق

روى طالع ، روح خوشبختى ،روان افتخار

دفتر حکمت ، کتاب فضل ، دیوان کمال

آفتاب عز و شوکت ، آسمان اقتدار

میوه باغ سه روح و پنج حس و شش جهت

یکه سردار دو عالم ، سرور هفت وچهار

کاخ دین را پایگاه و باغ حق را باغبان

ملک جان را پادشاه و شهر دل را شهریار

درس رحمت را کتاب و روى زحمت را نقاب

جام دانش را شراب و شمع بینش راشرار

ناامیدان را امید و ناتوانان را توان

ناشکیبان را شکیب و بى قراران را قرار

در خلافت عدل او کاخ امان را بام ودر

در فتوت جود او شاخ کرم را برگ و بار

پند او پندى که شد دست خطا را دستبند

لفظ او درى که شد گوش سخن راگوشوار

آن کـه بـاشـد نـزد جودش صد چو حاتم شرمگین

و آن که باشد پیش علمش صد چولقمان شرمسار

عقل عاجز شد ز وصف دانش و تقواى او

کان فزون بوداز حساب و این برون بوداز شمار

گفت پیغمبر که بعد از من على رهبر بود

در ره دین خدا و سنت پروردگار

هر که ما را دوست باشد گو على را باش دوست

هر که ما را یار باشد گو على را باش یار

حالت ارخواهى که در محشر نباشى روسیاه

روشن از مهر على شو در نهان وآشکار

دکتر قاسم رسا: غدیریه

آسمان خواهد که امشب با زمین ساغر زند

جامى از صهباى روح انگیز و جان پرورزند

ساقى گلچهره امشب جلوه دیگر کند

مطرب خوش نغمه امشب پرده دیگر زند

آسمان پوشیده بر تن پرنیان نیلگون

خویشتن را چون عروسان زینت و زیور زند

گوشوار سیمگون بر گوش آویزد ز ماه

حلقه ها از در و مروارید و از گوهر زند

ماه امشب خوش نشسته در میان اختران

گاه نوشد باده گاهى بوسه بر اختر زند

دست افشان کهکشان و پاى کوبان مشترى

زهره در آغوش پروین باده در ساغرزند

این همه زیور به خود بسته است امشب آسمان

تا مگر جامى ز دست ساقى کوثرزند

آسمان را گفتم این بزم و نشاط از چیست ؟ گفت

چون که فردا آفتاب از برج خاورسر زند

من در آن بزمى کنم خدمت که شاه انبیا

مصطفى (ص ) تاج ولایت بر سر حیدر زند

در غدیر خم چو دریا خلق خیزد موج موج

کشتى لولاک چون آن جا رسد لنگرزند

بر جهاز اشتران خواند محمد(ص ) خطبه اى

خطبه اى کاندر حلاوت طعنه بر شکرزند

کاین على باشد ولى اللّه ، باید بعد من

بر سریر دین نشیند بر سرش افسر زند

هر که من مولاى اویم بعد من مولاش اوست

مرد حق باید قدم در راه این رهبرزند

من همان شهرم که باشد چون على آن را درى

ره به شهر علم یابد هر که بر این درزند

آسمان بر خاک افتاده است خواهد چون زمین

بوسه بر پاى على داماد پیغمبر زند

گفت جبریل امین را حق که بعد از مصطفى

سکه شاهى به نام حیدر صفدر زند

آن که خاکش رونق فردوس رضوان بشکند

و آن که کاخش تکیه بر نه گنبد اخضرزند

آن که قهرش لرزه بر اندام دشمن افکند

و آن که خشمش آتش اندر قلعه خیبر زند

نیست اورنگ خلافت جز سزاوار على

پیش سلطان لاف شاهى گو گدا کمتر زند

اوست محور در فضا هر ذره اى گردنده اى است

چرخ این گردنده ها بر گرد این محور زند

چرخ برچیند بساط داوران را از زمین

تکیه چون بر مسند دین ، آیت داور زند

بنده دربار شاهى باش کز قدر و جلال

ناز بر خاقان فروشد طعنه بر قیصر زند

پرچم شاه ولایت بین که در هر بامداد

خنده ها بر پرچم دارا و اسکندر زند

طبع شعر من کجا و مدح شاه اولیا

طایر اندیشه آن جا کى تواند پر زند؟!

در پناه لطفش آساید رسا چون خسته دل

دست بر دامان او در دامن محشر زند


منابع:
نشریه گلستان قرآن (شماره 9)؛ احمد اکملی

دیوان شعرا






منبع:

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=286477